لکچر درمورد باغ وحش
سطح : متوسط
این مطلب بصورت کاملا انحصاری در سایت کلاس درسی تهیه و ترجمه شده است.
Our summer
Our long awaited summer vacations had started. The tiredness of the exams and the hard work exerted, had made a toll on us. Even though I was too happy, there is something I hate about summer vacations, it’s the climate. It’s so hot! Two weeks passed since our vacations started and I started feeling a bit bored. One day I was sitting on the sofa thinking what prank to play on the other members of the family, my uncle walked in. He asked me, “Ali, would you like to visit a zoo?” My joy knew no bounds and I jumped out and got ready in a jiffy! We boarded the bus and reached the zoo in an hour. To enter the zoo, we needed to take an entry ticket. Beside the ticket counter was an ice– cream shop. My uncle spared a moment to buy me a chocolate ice– cream; I wish he had bought a stick ice– cream, rather than a cup ice– cream so that I don’t litter the place. This made me think if I am still a baby!!!Anyways something is better than nothing. لکچر درمورد باغ وحش
I could hear the chirping of birds
As we entered the zoo, I could hear the chirping of birds. We saw that the branches of some of the trees touched the ground. I could see various birds perched on these trees. There were birds like pelicans, nightingales, peacocks, owls etc. For the first time I saw a white peacock, the sight was fascinating. Then we moved on to the place where reptiles were kept. There were snakes like pythons, vipers etc. I also saw a king cobra with its hood up. There were also big frogs, lizards; that were double the size of what I’ve seen at home. There was a pond with a low wall where there were crocodiles and alligators separated by a wall. I’ve seen crocodiles with their mouths open only on the National Geographical channel. Lo and behold! Here I am seeing a real crocodile with its mouth wide open. Wow! It was most probably the first and the last time that I am seeing such a sight. I wanted to take a snap, but photography was prohibited in the zoo. Oh! How I wished I could take just one snap. As though reading my mind, my uncle told me that taking photos were not allowed to maintain the peace and tranquility of the place and also not to disturb the animals. لکچر درمورد باغ وحش Animals section
Then we moved on to the animals section. There were lions, tigers, rhinos, giraffes and a mal-nutritione camel. It seemed as though it would end its life any moment. There was also an African elephant and many more animals in the zoo. Finally, it was time to leave. I wish I could spend some more time. But time mattered, so like a good boy, without any fuss we left the zoo. On our way back my uncle asked me, “Which section did you like the most?” I didn’t think a moment and said, “Reptiles.” As I sat in the window seat I realized that my mouth also was open like that of the crocodile that was because my mind was still in the zoo. It was a good experience and here I am sharing it with you all. I think everyone should visit a zoo.لکچر درمورد باغ وحش
ترجمه فارسی
تابستان ما
تعطیلات طولانی تابستان ما آغاز شده بود. خستگی امتحانات و کار سختی که انجام داده بودیم فشار زیادی به ما وارد کرده بود. با اینکه من خیلی خوشحال بودم، اما دلیلی وجود داشت که من از تعطیلات تابستانی متنفر بودم، آن هم آب و هوا بود. هوا خیلی گرم بود! دو هفته از زمانی که تعطیلات ما آغاز شد سپری شده بود و من احساس بیحوصلگی میکردم. یک روز در حالی که روی کاناپه نشسته بودم و فکر میکردم که با اعضای دیگر خانواده چه شوخی کنم، عمویم وارد اتاق شد. ازم پرسید، “علی میخوای بریم باغ وحش؟” شادی من هیچ مرزی نداشت و بیرون پریدم و در یک چشم به هم زدن آماده شدم! سوار اتوبوس شدیم و یک ساعته به باغوحش رسیدیم. برای ورود به باغوحش باید بلیط ورودی میگرفتیم. کنار باجه بلیط یک مغازه بستنیفروشی بود. عمویم یک لحظه رفت تا بستنی شکلاتی بخره؛ با خودم گفتم ای کاش بستنی چوبی بخره، اما بستنی لیوانی گرفت که من زمین نریزم بستنی رو. این باعث شد فکر کنم هنوز بچه ام. !! به هر حال بهتر از هیچی بود. لکچر درمورد باغ وحش
صدای زمزمه پرندگان را می شنیدم
وقتی وارد باغ شدم، صدای زمزمه پرندگان را شنیدم. دیدیم که شاخههای برخی از درختان به زمین برخورد کردند. پرندگان مختلفی را میدیدم که روی درختها نشستهاند پرندگانی مثل پلیکانها، بلبل ها، طاووس، جغد و … برای اولین بار یک طاووس سفید دیدم، منظره جذابی بود. سپس به بخشی رسیدیم که خزندگان در آنجا نگهداری میشدند. مارهایی مانند مار افعی. من همچنین یک مار کبری با شاخ هایش را دیدم. قورباغه و مارمولک بزرگی هم وجود داشتند که دو برابر آنچه در خانه دیده بودم بودند. برکهای با دیوارهای کوتاهی وجود داشت که در آن کروکدیل و تمساح در کنار یک دیوار قرار داشتند. من فقط آنهارا با دهان باز در شبکه نشنال جغرافی دیده بودم. نگا کن! یک سوسمار واقعی را میدیدم که دهانش کاملا باز است. واو! اولین باری بود که چنین منظرهای را میدیدم. میخواستم یک عکس بگیرم، اما عکاسی در باغوحش ممنوع بود. اوه! چقدر دلم میخواست فقط یک عکس بتونم بگیرم، انگار عمویم ذهن من را میخواند ، به من گفت که بخاطر حفظ صلح و آرامش باغ وحش و همچنین آزار ندادن حیوانات اجازه نداریم عکس بگیریم . لکچر درمورد باغ وحش
بخش حیوانات
بعد به طرف بخش حیوانات رفتیم. شیرها، ببرها، کرگدنها، زرافهها و یک شتری که سوءتغذیه داشت آنجا بودند. به نظر میرسید که آن شتر هر لحظه ممکن است بمیرد. یک فیل آفریقایی و بسیاری دیگر از حیوانات در باغوحش بودند. بالاخره وقت رفتن رسید. ای کاش می تونستم وقت بیشتری سپری کنم. اما زمان برایم مهم بود، پس مثل یک پسر خوب، بدون هیچ جارو جنجالی از باغوحش بیرون رفتیم. در راه بازگشت عمویم از من پرسید: “کدوم بخشو بیشتر دوست داشتی؟” در حالی که در صندلی کنار پنجره نشسته بودم و دهانم مانند یک تمساح باز بود، و ذهنم هنوز در باغ وحش بود یک لحظه بدون فکر کردن گفتم :“ خزندگان “.این تجربه خوبی بود و در اینجا همه را با شما در میان گذاشتم. فکر میکنم همه باید برن و باغ وحشو ببینند. لکچر درمورد باغ وحش
دیدگاه کاربران ...
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.