تصور کنید در یک باغ پرگل ایستاده اید

تصور کنید در یک باغ پرگل ایستاده اید

تصور کنید که در یک باغ پر گل ایستاده اید و چهچه بلبل هم به گوش می‌رسد گفت و گوی خیالی میان بلبل و گل را در یک بند بنویسید .

 

گفت و گوی خیالی گل و بلبل:

بلبل : ای گل، دوست داشتم مثل تو باشم و خوشبو و رنگارنگ بودم.

گل: بلبل عزیز ، منم دوست داشتم مثل تو باشم و پرواز کنم و صدای خوشی داشته باشم، ولی همه ویژگی منحصر بفرد خودشان را دارند.

بلبل: من توانایی و چیز زیادی ندارم.

گل: همه موجودات و گیاهان توانایی و ویژگی منحصر بفردی دارند و تو باید خدا رو به خاطر پرواز کردن و آواز خوش شکر کنی .

بلبل: ای گل دوست داشتنی و خوشبو ،حرف های تو به دلم می شینه، درسته من باید نعمت هایی که خداوند به من داده رو به خودم یادآوری کنم و شکر گزار باشم.

گل: ما می تونیم برای هم دوست خوبی باشیم و هر وقت دلتنگ شدیم باهم حرف بزنیم.

 

نتیجه گیری:

هر توانایی که داریم باید روی آن تکیه کنیم و هیچ وقت ناامید نشویم. و همچنین قدر دوستان خوب را بدانیم.

 

گفت و گوی دومی:

 

باغی پر از گل (گل و بلبل)

روزی درباغی پرازگل های زیبا ورنگارنگ قدم میزدم انجاباگفت وگوی بلبل وگل روبروشدم

بلبل به گل میگفت: میتوانم درکنارت بنشینم

گل باصدای زیبایش گفت : البته

بلبل آهی کشیدوگفت، این روزها خیلی حالم بد است

گل گفت : چرا.

بلبل :چون کسی درکنارم نمانده همه ی خانواده ام مرا ترک کرده اند

گل : برای چه؟.

بلبل جواب داد : چون من بلبل خوبی نبودم.

گل وقتی دید بلبل ناراحت است چیزی نگفت.

بلبل گفت : تو گل خیلی خوبی هستی.

گل گفت : من هم در زندگی اشتباه کرده ام ولی تو باید به اشتباهات خود افتخار کنی و ازآن عبرت بگیری تابلبل خوبی شوی.

دراین هنگام بلبل بسیار خوشحال شد و از گل تشکر کرد و پر زد و رفت.

تصور کنید در یک باغ پرگل ایستاده اید

باغی پر از گل

هنگامی که وارد باغ شدم دیدم، گل ها لباس های رنگارنگ خود را به تن کرده اند، یکی قرمز، دیگری صورتی، آن یکی آبی و بنفش. درختان که از بی برگی و سرمای زمستان به ستوه آمده بودند سبزپوش بودند.

 

پرندگان از لانه های خود بیرون آمده و خبر رسیدن بهار را میدادند. زنبورهای عسل از گل های خوشمزه نوش جان می کردند.

 

احساس کردم بهار، پیام عشق و شادمانی با خود آورده و به من، موجودات و گیاهان نوید شروعی دوباره را میدهد. آسمان آبی بود بدون لکه ای از ابر. رنگین کمان در آسمان  قابل مشاهده بود، آری باران آمده بود.

 

مزرعه ای پر از گل:

دستانم را باز کرده ام، سرم رو به بالا است و به آسمان نگاه می کنم، آسمان صاف و آبی ، با نسیم ملایمی بوی گل های رنگا رنگ در همه جا پیچیده می شود و به مشامم می رسد ، چقدر بوی شادی بخش و تازه ای هستند ، دستانم را روی برگ و گلبرگ های، گل های تازه می کشم، یکی از گل ها جنسی از مَخمَر دارد، مثل اینکه روی ابریشم دستانم را گذاشته ام ، حسی خوبی دارم ..به دور و برم نگاهی می اندازم، پر است از گل های نرگس و لاله و گل های زرد رنگ ، ترکیب رنگ هایشان چشمانم را خیره کرده، خدایا شکر که این همه نعمت های خوب را برای ما آفریده ای، کمی آنطرف تر چند زنبور عسل ، مشغول میل کردن غذاهای خوشمزه هستند ، درسته! ” شیره گل” ، مطمئنم خیلی خوششان آمده ، مگر می شود از شیره این گل های رنگا رنگ گذشت.

تصور کنید در یک باغ پرگل ایستاده اید

 

شعری درمورد بهار

هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند – بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار

برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش – هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار

وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم – تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار

 

 

انشا درمورد فضولو بردن جهنم…

مساحت زمین والیبال

منبع : کلاس درسی، نکست لود، تالاب

فروشگاه انگلیسی

عاشق تولیدمحتوا برای کودکان و نوجوانان به مدت 4 سال

دیدگاه کاربران ...

    لطفا قبل از ارسال سئوال یا دیدگاه سئوالات متداول را بخونید.
    جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
    دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

    دیدگاه خود را بیان کنید