داستانی از شهدای حماسه ساز دفاع مقدس
داستانی از شهدای حماسه ساز دفاع مقدس کلاس ششم
حرفه ای و قابل ویرایش در حوزه شهید پژوهی
نام و نام خانوادگی: شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
تاریخ تولد: 1335
تاریخ شهادت: 1398
شهادت: توسط نیروهای تروریستی ارتش امریکا در عراق
تولد: کرمان
————–
روایت سردار یزدی از کمک سردار سلیمانی به عراقیها
روزی که داعش وارد عراق شد و به سمت کرکوک و سلیمانیه می رفت مسئولان امر با آمریکایی ها تماس گرفتند که به آنها کمک کنند.
اما پاسخی به درخواست کمک آنها داده نشد و آنها با قاسم سلیمانی تماس گرفتند و وی پس از کسب اجازه از رهبری به مسئولان عراقی پیام فرستاد که تا صبح دوام بیاورید تا ما برسیم و بعد از آمدن قاسم سلیمانی موضوع عوض شد.
یکی از اسرا نقل می کرد همین که در جبهه داعش مطرح شد که قاسم سلیمانی می آید عده زیادی فرار کردند و این حضور برخواسته از همان دفاع مقدس است.
نام و نام خانوادگی: جاوید الاثر احمد متوسّلیان
تاریخ تولد: ۱۳۳۲
تاریخ شهادت: تاریخ دقیق معلوم نیست، در سال 1361 توسط نیروهای اسرائیلی در سوریه ربوده شد و از آن تاریخ هیچکس خبری ندارد
شهادت: توسط نیروهای اسرائیلی
تولد: تهران
—————
پیشبینی و پیشدستی
آن روز غروب، نماز را در پادگان خواندیم. کریمی و توسلی دربارهی پاکسازی تجزیهطلبان صحبت میکردند. کومله، دمکرات و خلاصه همهی کسانی که باید ریشهکن میشدند. «قوجهای» و «دستواره» هم برای گسترش سازمان رزمی قوای انقلاب، با حاج احمد صحبت میکردند و طرحی نو میریختند. یک ساعتی از وقت نماز گذشته بود. داستانی از شهدای حماسه ساز دفاع مقدس
کم کم سکوت سنگین شبانه، روی پادگان بال باز میکرد. برخاستم تا راه بیفتم. حاج احمد شانهام را گرفت: «صبر کن! با تو کار دارم.» نشستم. ادامه داد:
«این مطلبی را که میگویم، به هیچ کس نگو…» گوشهایم را تیز کردم.
- «شب به داخل کانال فاضلاب میروی، و تمام مسیر را مینگذاری میکنی.»
اصلاً باورم نمیشد از این کانال هم بشود استفاده کرد. پرسیدم: «آنجا چرا حاج آقا؟»
کاملاً جدّی و مطمئن جواب داد: «ضدّ انقلاب از این مسیر وارد شهر میشود.»
- »آخر حاج آقا آنجا پر از کثافت و لجن است؛ از این راه نمیشود آمد و رفت کرد.»
لبخندی زد و سرش را تکان داد: «چرا میشود.
سه شب متوالی خودم رفتم و خوب زیر و بم قضیه را درآوردم. از این مسیر میآیند و میروند. حالا دیگر با من جرّ و بحث نکن. دستور را که شنیدی. چیزی به کسی نگو تا موشهای فاضلاب، نتیجهی قایم باشک بازیهای خودشان را ببینند.»
بعد هم جلوتر از من راه افتاد و رفت. خدا میدانست دیگر چه نقشهای در سر داشت.
از تلهگذاری در کانال فاضلاب، دو روز و دو شب میگذشت. هر بار یاد آن محیط بدبو و پر از کثافت میافتادم، حالم به هم میخورد.
نیمههای شب دوّم، نگهبانی ایستادم و گوش به زنگ بودم. ناگهان صدای انفجار وحشتناکی در شهر پیچید. خدا را شکر کردم. میدانستم تلهها حساب موشها را رسیدهاند.
فرماندهی و مدیریّت،جاوید الاثر احمد متوسّلیان، ص ۱۹ و ۲۰٫
نام و نام خانوادگی: شهید محمود کاوه
تاریخ تولد: ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵
شهادت: اصابت ترکش خمپاره، اهواز
تولد: مشهد
———————-
توسل
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:” دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه”.
گفت:” بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم”.
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:” اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط”.
جور خاصی پرسید:” دیگه چه کاری باید بکنیم!”.
گفتم:”چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه”.
گفت:” یک کار دیگه هم باید انجام داد”.
گفتم:” چه کاری؟”
با حال عجیبی جواب داد:”توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم”.
داستانی از شهدای حماسه ساز دفاع مقدس
نام و نام خانوادگی: محمد جواد تندگویان
تاریخ تولد: 1329
تاریخ شهادت: فاصله سالهای 1367ـ1368
شهادت: هنگام اسارت در اردوگاه های عراق
تولد: تهران
——————
آدرسِ من!
در یکی از اردوگاهها که وارد شدیم، عکس بزرگی از صدام را جلو در گذاشته بودند و به همه دستور داده بودند که به عکس احترام بگذارند. نوبت به من رسید. عکس را به زمین کوبیدم، شیشهاش خُرد شد و بعد خود عکس را هم پاره کردم.
عراقیها با دیدن این صحنه برای پذیرایی آمدند. سه ماه زیر شکنجه بودم. من در همین اردوگاه «محمّد جواد تندگویان» وزیر سابق نفت را دیدم. از او پرسیدم که کارت صلیب سرخ دارد یا نه؟ جواب داد: «نه، ندارم.»
گفتم: «آقای تندگویان چون کارت نداری، آدرست را بده تا برای خانوادهات نامه بنویسم.»
متواضعانه گفت: «آدرس من این است. صبر، استقامت!»
نام و نام خانوادگی: علی چیتسازان
تاریخ تولد: 1341
تاریخ شهادت: 4 آذر 1366
شهادت: ماموریت گشت شناسایی
تولد: همدان
——————–
کانال خون
یک چیزی میگویم، یک چیزی میشنوید. کانال ماهی شده بود کانال خون! چارهای نبود. بعد از بُرش کانال توسط بچّههای تخریب، قرار شد چند تا بولدوزر بفرستیم تا پشتِ بُرش را خاکریز بزنند.
فکرش هم جسارت میخواست، چه برسد به انجامش. اوّلین بولدوزر را فرستادم با راننده آن طرف برش، که تانکهای عراقی چراغ روشن کردند و گلولههای مستقیم را روانهی بولدوزر.
کم آوردم. رفتم قرارگاه گفتم نمیشود، باید برگردیم عقب.
علی گفت: «رانندهی بعدی بولدوزر؟»
و نشانش دادم.
باور کردنی نبود. خودش رفت نشست کنار رانندهی بولدوزر و او را بوسید و به او امید داد. پشت بندش که تیر مستقیم میآمد، علی آقا یک ریز به راننده شهامت و شجاعت تزریق میکرد.
آن شب، سه تا رانندهی بولدوزر عوض کردیم، امّا علی آقا با هر سهتایشان بود، از اوّل تا آخر. هر کدام یک قطعه از خاکریز را زدند. وقتی که فهمید صبح شده، علی با رانندهی سوم پشت خاکریز نماز صبح را خواندند.
بولدوزر هم شده بود مثل آبکش. دهها سوارخ روی تنِ گلی بولدوزر نشسته بود.
فردایش به او گفتم: «چطور این کار را کردی؟»
یک کلمه جواب داد: «با ذکر!»
رسم خوبان ۱۱- بینش و شگردها، ص ۸۰ و ۸۱
داستانی از شهدای حماسه ساز دفاع مقدس
تهیه و تنظیم: سایت کلاس درسی
مطالب دیگر:
تحقیق درباره حاج قاسم سلیمانی برای مدرسه
چگونه می توانیم مثل سردار سلیمانی باشیم
تحقیق در مورد الگوها و اسوه های پایداری و مقاومت
تحقیق درمورد شهید وحید زمانی نیا
پاورپوینت درس 7 آمادگی دفاعی نهم
تحقیق در مورد انقلاب اسلامی ایران word
تحقیق در مورد شهید ابراهیم هادی
پاورپوینت شهید حسن تهرانی مقدم
جواب ایران قوی چه ویژگی هایی دارد و نقش دانش آموزان در شکل گیری ایران قوی چیست
دیدگاه کاربران ...
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.