انشا دیدن یک شکارچی از نگاه اهو
انشا دیدن یک شکارچی از نگاه اهو
مقدمه:
داشتم علوفه تازه می خوردم، هوای تازه جنگل را استشمام می کردم و آواز پرندگان حال و هوای جنگل را عوض کرده بود ، سرم را پایین می آوردم و گاهی بالا می بردم و اطراف را نگاه می کردم و و از شادی و خوشحالی دمم را تکان می دادم.
بدنه
ناگهان پرندگان فرار کردند و صدای جنگل ترسناک شد و مرا هول ووحشتی در برگرفت و ترسیدم ، پاهایم توان حرکت نداشت، کمی سرم را به ای طرف و آن طرف چرخاندم از لابه لای برگ های درختان نگاه تیز و دقیقی انداختم و متوجه شدم شکارچی در اطراف من هست ، قد بلند ، موهای سر بلند و لباسی که همرنگ برگ درختان بود ، و متوجه من نبود ، ولی خوب نگاه می کند که چیزی را شکار کند .
تفنگ چرخید و چرخید
لوله تفنگ شکاری خود را چرخاند، تا اینکه لوله تفنگ چرخید و چرخید تا درست روبروی من رسید ، قلبم داشت از جایش در می اومد .
شکارچی کمی از من دور بود با آهسته قدم برداشتن سمت من می اومد ، پاهایم خشک شان زده بود و نمی توانستم فرار کنم ، لحظه اخر زندگی را می دیدم ، شکارچی زیر لب برای خودش چیزی زمزمه می کرد و شادمان از بودن من در تیر راس تفنگش.
لحظه شلیک
وقتی خواست شلیک کند ، سنجابی که بالای درخت بود، تکه چوبی که شکسته بود ، به صورت اتفاقی از درخت انداخت ، و درست در مقابل تفنگ شکارچی افتاد.
من تا چوب رو دیدم به خودمم اومدم و پا به فرار گذاشتم ، از آن لحظه به بعد قدر زنده بودن و زندگی در جنگل رو خیلی بهتر می فهمم و به خودم قول دادم در حاشیه جنگل نباشم و همیشه داخل جنگل و کنار خانواده و گروه باشم.
نتیجه گیری :
قدر فرصت ها و لحظه ها را باید بدانیم ، قدر زندگی و حیات خود را بدانیم و همیشه حواسمان به زندگی خودمان باشد .
- انشا درباره ی دیدن مورچه ای که باری میکشد
- تحقیق در مورد محل دقیق هر یک از غدد دستگاه هورمونی
- درباره یکی از هنرها چند سطر بنویسید
- تحقیق در مورد از دریا چه استفاده هایی می شود
دیدگاه کاربران ...
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.