تحقیق در مورد بهنام محمدی کلاس
تحقیق در مورد بهنام محمدی
مقدمه:
شهید کسی هست که جان خود را در راه خدا و اسلام فدا می کند.
خداوند در رابطه با شهید در قرآن می فرماید که ، هرگز تصور نکنید که شهیدان کشته شده اند؛ بلکه آنان زنده اند و در نزد ما روزی می خورند.
خداوند به شهیدان در تمام کتب آسمانی وعده بهشت را داده است.
فایل کامل اماده قابل چاپ pdf و word
شهید یعنی:
شهید یعنی افراد بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هموطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آنها را فدای دیگران کردند.
وسعت شهید به فهم نمی آید ,هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند.
تولد
در سالهای جنگ تحمیلی حضور نوجوانان شجاع و دلیر در جبههها موجب خلق حماسههای بی بدیلی شده است که تا همیشه در تاریخ دفاع مقدس مایه افتخار و غرور ملی خواهد بود.
«بهنام محمدی» نوجوان و قهرمان ۱۳ سالهای که برای دفاع و مبارزه با دشمن نه تنها حاضر به ترک شهر خود نشد بلکه با شجاعت تمام در برابر رژیم اشغالگر بعث عراق ایستادگی کرد.
شهید بهنام محمدی در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.
چگونگی شهادت نوجوان دلاور
شهید بهنام محمدی در تمام طول دوران جنگ در این شهر (۳۱ شهریور تا ۲٨ مهر ۵۹) در کنار رزمندگان ماند و به خاطر سن کم و تواناییهای زیادی که داشت اطلاعات مهمی را به فرماندهان تحویل میداد.
خمپارهها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛
ناگهان بچهها متوجه شدند که بهنام گوشهای افتاده است و از سر و سینهاش خون میجوشید.
پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود.
چند روز قبل از سقوط خرمشهر، در 28 مهر 1359 پر کشید.
محل دفن وی در تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان بود.
طی یک مراسم باشکوه در سال ۱۳۸۹ مزار مطهر این شهید بزرگ با حضور مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان، در ورودی شهر مسجد سلیمان به قطعه شهدای گمنام انتقال یافت.
شهيد بهنام محمدي «فهمیده ای» دیگر که خرمشهر مدیون اوست ولی گمنام ماند.
وصیت نامه شهید بهنام محمدی
بهنام محمدی در وصیت نامه ی خود، چنین نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم ولی به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم، چون هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها اینست که بچه هایشان را لوس و ننر نکنند.
از بچه ها تقاضا دارم که امام را تنها نگذارند و همواره به یاد خدا باشند و به او توکل کنند. پدر و مادرها هم فرزندانشان را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا تربیت کنند.
تحقیق در مورد بهنام محمدی کلاس
بهنام محمدی در جنگ تحمیلی
شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر در شهریور ماه ۱۳۵۹ قوت گرفته بود.
خیلی ها در حال خارج شدن از شهر بودند. کسی حتی در تصورش نمی گنجید که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد ولی واقعاً جنگ شروع شده بود.
بهنام محمدی که در این زمان ، ۱۳ ساله بود، تصمیم گرفت بماند و با جنگیدن به مردم کمک کند. او در زمان بمباران، میدوید و به مجروحین کمک میکرد.
وی با همان جسم کوچک و روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن میزد و خود را با وجود مخالفت فرماندهان، به صف اول نبرد می رساند تا به دفاع از شهر و دیار خود بپردازد.
بهنام محمدی چندین مرتبه توسط دشمن به اسیری گرفته شد؛ ولی هر بار با روشی متفاوت از دست دشمن فرار میکرد.
برای این که عراقی ها را فریب بدهد گریه میکرد و می گفت:
” من به دنبال مادرم می گردم او را گمش کردم” در واقع او با استفاده از توان و جسارتش موفق شد از موقعیت دشمن، اطلاعات ارزشمندی را کسب کند و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.
عراقی ها که باورشان نمیشد این نوجوان ۱۳ ساله تصمیم دارد مواضع، تجهیزات و نفرات آن ها را بشناسد، او را رها می کردند.
او یک بار برای شناسایی رفته بود که عراقی ها او را گرفتند و چند سیلی محکم به او زدند. روی صورت بهنام محمدی، جای دست سنگین مامور عراقی مانده بود.
وقتی که برگشت دستش روی سرخی صورتش بود و حرف نمیزد فقط به بچه ها اشاره نمود که عراقی ها کجایند و بچه ها راه می افتادند.
در واقع این نوجوان ۱۳- ۱۲ ساله از ۳۱ شهریور ماه تا ۲۸ مهر ۵۹ در تمام روزهای مقاومت در خرمشهر ماند.
شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها
یکی از بچه ها درباره ی شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها این طور گفت:بهنام محمدی در یک روز، بالای یکی از ساختمان های بلند خرمشهر، پرچم عراق را دید و خودش را بطور نامحسوسی به ساختمان رساند و پرچم ایران را به دور از چشم بعثی ها جایگزین پرچم عراق کرد؛
دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر در بچه ها روحیه مضاعفی را بوجود آورده بود و جالب تر این بود که عراقی ها تا ۱۸ آبان، این مسأله را نفهمیده بودند.
بهنام محمدی بعد از این که پرچم را عوض کرد نزد ما آمد؛ دست او به خاطر ضخامت طناب در زمان تعویض پرچم و سرعتش در پائین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم ایران، مجروح شده بود.
گروهبان مقدم، باندی را از کوله اش بیرون آورد تا دست بهنام را پانسمان کند، ولی بهنام قبول نمیکرد و به دور من میدوید، مقدم هم چنان به دنبال او میدوید؛
از بهنام پرسیدم
« چرا اجازه نمی دهی تا پانسمانت را ببندد که زخمت عفونت نکند» ؛
بهنام در جواب من گفت« باند را برای سربازانی بگذارید که تیر می خورند و مادرشان را از دست داده اند.
هر کار کردیم این نوجوان ۱۳ ساله نگذاشت دستش را پانسمان کنیم؛ بهنام یک مشت خاک روی دست مجروحش ریخت و رفت.
علاقه بهنام محمدی به امام خمینی( ره)
بهنام محمدی به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش كرده بود:از بچه ها درخواست میکنم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده او احساس تنهایی كند.
تحقیق در مورد بهنام محمدی کلاس
مي خواهم يك قهرمان ملي باشم
مادر بهنام در بيان خاطرهاي از اين شهيد مي گويد:
1 : هنگام آغاز جنگ تحميلي بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت، نخستين فرزندم بود، او در دوازده سالگي به من ميگفت: «مي خواهم طوري باشم كه در آينده سراسر ايران مرا به خوبي ياد كنند و يك قهرمان ملي باشم»
2 : دوران انقلاب، نخستين شعاري كه يادش ميآمد، با اسپري روي ديوار بنويسد، اين بود: «يا مرگ يا خميني، مرگ بر شاه ظالم.»
شاهش را هم، هميشه برعكس مينوشت. پدرش هر چه ميگفت كه بهنام نرو، عاقبت سربازها ميگيرندت، توجه نميكرد.
اعلاميه پخش ميكرد، شعار مينوشت و در تظاهرات شركت ميكرد. گاهي نيز با تير و كمان ميافتاد به جان سربازهاي شاه.
مطالب دیگر:
تحقیق در مورد شهید ابراهیم هادی
دیدگاه کاربران ...
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.