لکچر درمورد رویای من
سطح : مبتدی
این مطلب بصورت کاملا انحصاری در سایت کلاس درسی تهیه و ترجمه شده است.
A heart without dreams is like a bird without feathers
Dreams usually occurs involuntarily in the mind during the certain stages of sleep. Dreams are infinite for everyone. I ‘m a well imaginative person. Every great dreams begin in the mind of a great dreamer. So let me share one of my amazing dream occurred in my mind on my birthday. In that birthday night , after eating dinner I went to my bedroom to sleep. I have dreamt of something in that night. In that dream I had some balloons in my hand as that day was my birthday. I was flying in the air like a bird. At last I reached in front of the white – colored full moon. It was an eye– catching view!! I looked into the craters of the moon. There was a letter written by God. He wrote that “ Ali.….. Happy birthday !!!. The day which I gave you to your mother. Let me give you a special birthday gift. I kept it in one of those craters of the moon. However, You should find out in which Crater did I kept your gift “. I was very happy reading that letter. لکچر درمورد رویای من
I started looking for my birthday gift
I started looking for my birthday gift. Finally , after 1 hour I found my gift. In front of that big crater where my gift was kept , there was a board written “ Get inside– my birthday boy. Your gift is inside. Congratulations !!! “. I entered the cave. There I saw my favorite food and drinks , the angels of God wished me. I thanked God for the gift. I ate the delicious food and cool drinks. Suddenly , the moon was shaking. I was feared. There my dream ends. Actually , my mom was the person who shook , she was calling me to go to school. A funny joke !!!. Next morning , I woke up and told my family about that dream. They all laughed together. I said myself that ” Any way it was good because I got many wishes from the Almighty and from his angels “. I would never forget that birthday in my life. لکچر درمورد رویای من
ترجمه فارسی
قلب بدون رویا مثل پرنده ای بدون پر است
رویا معمولا در طی چند مرحله از خواب، ناخواسته در ذهن انسان رخ می‌دهد. رویاها برای همه نامحدوند. من آدم رویا پردازی هستم. رویای بزرگ در ذهن یک آدم با ذهنیتی خیال‌باف شروع می‌شود. پس اجازه بده یکی از رویاهای شگفت‌انگیزم در روز تولدم که تو ذهنمه تعریف کنم. شب تولد بعد از خوردن شام به اتاق‌خوابم رفتم تا بخوابم. ان شب یک خوابی دیدم. در آن خواب چند تا بادکنک در دستم داشتم انگار که روز تولدم بود. مثل پرنده‌ای در هوا پرواز میکردم. بالاخره به جلوی ماه سفید رنگ بزرگی رسیدم. منظره ای خیره کننده بود. من به فرورفتگی های ماه نگا میکردم. نامه‌ای از طرف خدا نوشته شده بود. نوشته بود “علی” … تولدت مبارک ! امروز روزیه که من تو رو به مادرت دادم. بذار یه هدیه ویژه بهت بدم. آن را در یکی از گودال‌های عمیق ماه نگه داشتم. اگرچه خودت باید بفهمی که توی کدوم گودال هدیه تو رو نگه داشتم. من از خواندن آن نامه خیلی خوشحال بودم . لکچر درمورد رویای من
شروع کردم به گشتن هدیه تولدم
شروع کردم به گشتن هدیه تولدم. بالاخره، بعد از یک ساعت هدیه ام را پیدا کردم. جلوی آن دهانه بزرگی که هدیه ام نگه داشته شده بود، تخته‌ای بود که روی آن نوشته شده بود: داخل بیا…پسر تولدی. هدیه تو داخله! تبریک میگم! وارد غار شدم. آنجا غذای مورد علاقه ام و نوشیدنی‌ها را دیدم، فرشتگان خدا مرا دوست داشتند. از خدا برای هدیه تشکر کردم. غذای خوش‌مزه و نوشیدنی خنک خوردم . ناگهان ماه لرزید. ترسیده بودم. خوابم به پایان رسید. در واقع، مامانم بود که تکونم میداد. صدام میکرد و میگفت که برم مدرسه، شوخی بامزه‌ای بود! صبح روز بعد، از خواب بلند شدم و راجع به خوابم به خانواده‌ام گفتم. همه با هم خندیدند. گفتم : به هر حال خواب خوبی بود و من از خدای متعال و فرشته‌ها خواسته زیادی دارم. من هرگز آن روز تولد را در زندگی‌ام فراموش نخواهم کرد. لکچر درمورد رویای من
دیدگاه کاربران ...
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.